۱۳۹۱ بهمن ۱۸, چهارشنبه

حافظ از نگاهی دیگر

به تازگی دو مطلبِ جالب و نسبتا مفصل در باب اندیشه های حافظ خواندم و دریافتم چگونه و چرا تا به حال، حافظ را به عنوان یک عارف و گاه حتی صوفی به خورد ما می دادند. در حالی که حافظ (با در نظر گرفتنِ عصرش)، فراری از دین فروشی و زهد و صوفی گری و یک منتقد اجتماعی است و البته یک هم مسلک خیام در دغدغه های مربوط به هستی و پاگذاردن به قلمروِ خوش باشی

چو طفلان تا کی ای زاهد فریبی
به سیب بوستان و جویِ شیرم؟

من که امروزم بهشتِ نقد حاصل شود
وعده ی فردای زاهد را چرا باور کنم؟

میِ صوفی افکن کجا می فروشند
که در تابم از دست زهد ریایی؟

نویسندگان این دو مطلب یعنی احمد شاملو و علی حصوری با بررسی دقیق و تحلیلی نسخِ مختلف دیوان حافظ، به این نتیجه می رسند که برخی غزلها بعد از حافظ سروده شده، برخی دیگر تغییراتی به عمد توسط خود حافظ و برخی دیگر توسطِ دیگران برای کاستن از بارِ اجتماعی و پیامدهای جهان بینیِ حافظ پیداکرده ، و بسیار مهمتر آنکه، برخی از خطرناکترین و تیزترین غزلیات حافظ به هنگامی که او سروکارش با حکومت افتاده از میان رفته است. شاملو حتی این مطلب را که حافظ تمایلی به جمع آوری دیوانش نداشته (و در نتیجه این کار بعد از مرگِ وی انجام شده) گواهی بر ترسِ وی از دست بردنِ دیگران در دیوانش می داند. حصوری، حافظ را در ارتباط احتمالی با عبید زاکانی می داند و آنها را هم عصر و هم اندیشه قلمداد می کند. حصوری  همچنین نشان می دهد چگونه مفسران بدون توجه به شرایط اجتماعیِ حافظ و مضمونِ کاملا تاریخی اشعار (جایی که او به وضوح از شاهان مورد علاقه و نفرت خود سخن می گوید) اصرار بر مرتبط کردن واژه های غزل حافظ با عشق آسمانی دارند. او نشان می دهد که می در شعر حافظ همان می است و یار، همان یار زمینی است. او همچنین نشان می دهد که چگونه بسیاری از اندیشمندانِ نام آورِ ما در دامِ تاریخ نویسان پیش از خود افتاده اند و با حداقل پژوهش، آنچه را که درباره ی حافظ شنیده اند پذیرفته اند. به عنوان مثال، دیدگاه داریوش شایگان را در مورد یکی از غزلیات حافظ که او خود را در آن اهل خبر می داند مطرح می کند و بعد اثبات می کند که آن غزل اصلا از حافظ نبوده است.
در نهایت هردو نویسنده این احتمال را مطرح می کنند که ممکن است حافظ به قتل رسیده باشد. 

افراد بسیاری از جمله بها الدین خرمشاهی، مرتصی مطهری، و داریوش آشوری با این دیدگاه مخالفند. گرچه به شخصه، دید و تحلیلِ حصوری و شاملو را منطقی تر می دانم اما در مقام دفاع از کسی برنمی آیم. به جد معتقدم که جراتِ رهاکردنِ باور قدیم و دورانداختن پیش داوریها برای بررسیِ دوباره حافظ بیش از همه در حصوری و شاملو دیده می شود و چسبیدن به باورهای قدیمی و ترس از تغییر بیخ و بنِ ساختار فکری منسوب به حافظ در آن دیگران. گرچه این دلیلِ کافی برای شناخت درستِ حافظ نیست، اما قطعاً دلیل لازم هست. 

بررسی حصوری  در یک کتاب با نام حافظ از نگاهی دیگر، نشر چشمه آمده است که در آن به بررسی موشکافانه ی عمده ی غزلها پرداخته شده و بررسی شاملو (در حد اطلاعِ من) به یک مقدمه 27 صفحه ای بر دیوان حافظ با تصحیحِ او منتهی شده است.  گرچه خود از کتاب دیگری نیز صحبت می کند که هنوز آن را نیافته ام. جالبتر آنکه، این مقدمه از ابتدای دیوان حافظ به روایت شاملو حذف شده (اجازه چاپ نیافته) و دیروز آن را اینجا یافتم

خواندن این مطالب به همراه دیوان حافظ به روایت شاملو برای هرکسی که می خواهد با حافظ آشنا شود، هرکسی که دغدغه ی شعر دارد، هرکه به چگونه اندیشیدن حساس است و هرآنکه تصور می کند حافظ صوفی و درویش مسلک و عارف و عاشقِ آسمانی بوده است واجب است!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر